سی و یكمین حدیث از چهل حدیث حضرت امام خمینی (ره) در خصوص عدم توانایی در توصیف حق، عدم امكان علم به حقیقت اسماء و صفات پروردگار، معنای تفویض امر به رسول الله، حقیقت عصمت و… می باشد.
این شماره از چهل حدیث با روایتی از امام باقر(ع) آغاز می گردد: زراره به نقل از امام باقر(ع) گفته است: ” همانا خدای عزوجل وصف نمی شود. چگونه به وصف درآید در حالی كه در كتاب خود فرمود:خداوند را آن گونهكه حق تعظیم است، تعظیم نكردند، پس خداوند به عظمت و وصفی، وصف نگردد، مگر آن كه حق تعالی بزرگتر از آن است و همانا پیامبر- صلی الله علیه و آله- به وصف در نیاید و چگونه توصیف شود بنده ای كه خدای متعال او را به هفت حجاب پوشانده و اطاعت او را در زمین مثل اطاعت خود در آسمان قرار داده است؟ پس [خداوند] فرمود: آنچه پیغمبر برای شما آورد آن را بگیرید و آنچه را نهی كرد از آن خود داری كنید.
پس كسی كه او (رسول) را اطاعت كند مرا اطاعت نموده است و كسی كه او را نافرمانی كند، مرا نافرمانی كرده است و خداوند امر را به سوی او (رسول الله) واگذار نمود و ما نیز وصف نمی شویم.
چگونه قومی وصف شوند كه خداوند پلیدی را كه همان شك است از آنها برداشته است و مومن نیز وصف نمی شود، مومن چون برادر [دینی] خود را ملاقات كند و با او مصافحه نماید پیوسته خداوند به آنها نظر می كند و گناهان آنها را می ریزد، آن گونه كه برگ از درخت فرو می افتد.”
منظور از عدم توصیف حق این كه در این روایت ذكر شده است كه خدای متعال به وصف در نمی آید، اشاره به توصیفاتی است كه برخی از اهل جدل و متكلمین عنوان كرده اند، كه این توصیفات مستلزم تشبیه و تعیین حدود برای پروردگار می باشد.
روایتی در كافی از امام صادق (ع) آمده است كه در باب نهی از توصیف است: ” عبدالرحیم می گوید: توسط عبدالملك به امام صادق (ع) نوشتم كه طایفه ای در عراق خداوند را به صورت تخطیط (دارای رگ و پی و با شكل و شمایل) وصف می كنند! پس اگر صلاح می دانید مذهب صحیح را در توحید وصف فرمایید.
حضرت مرقوم فرمود: خدا تو را رحمت كند!… مذهب صحیح در توحید آن است كه قرآن به آن نازل شده است.
پس از خداوند بطلان و تشبیه را نفی كن؛ اما صفات را نفی نكن كه آن نیز بطلان است و نیز صفات شبیه به خلق را برای او ثابت مكن كه آن تشبیه است. خداوند “الله” ثابت و موجود است و از آنچه وصف كنندگان وصف كنند بزرگتر می باشد، از قرآن بعد از بیان و تعلیم الهی تجاوز نكنید كه به گمراهی خواهید افتاد.
” البته منظور از این حدیث آن نیست كه مطلقاً نباید و نمی توان در صفات الهی تفكر كرد و نبایستی مطلقاً حق را توصیف نمود؛ زیرا در این حدیث افراد را از تشبیه نهی نمود و از این كه ذات اقدس پروردگار به صفاتی وصف شود كه از صفات مخلوقات و ملازم با امكان و نقص می باشد بر حذر داشت. در حالی كه توصیف پروردگار به آنچه لایق ذات اوست، مورد تایید و تاكید كتاب و سنت است.
بی تردید كسانی كه باعقل ناقص خود بخواهند خداوند را وصف كنند، به ضلالت خواهند افتاد.
انسان تا گرفتار حب نفس باشد از رسیدن به معارف الهی باز خواهد ماند، و اگر دستی از غیب همراه او نشود معلوم نیست كه امرش به كجا منتهی گردد.
عدم امكان علم و اطلاع به حقیقت اسماء و صفات الهی ادراك حقیقت اوصاف پروردگار و احاطه بر آنها از تیررس برهان و عرفان به دور است و آنچه اهل برهان و عرفان در این خصوص ذكر كرده اند، خود حجابی غلیظ است كه پاره كردن آن توفیقات حق تعالی را می طلبد.
البته بایستی در این راه با پرداختن به علوم مربوط، كار خود را آغاز كرد و اگر این علوم راه به جایی نبرند، انسان را در عوالم دیگر مفید خواهند بود.
همچنین باید دانست كه معرفت به كمال حضرت ختمی مرتبت و انبیای معظم و اولیای معصومین نیز با فكر و آفاق ممكن نمی باشد، زیرا آن بزرگواران مظاهر تام و تمام جلال و جمال خداوند هستند.
روایتی را در اینجا ذكر می كنیم: جابر می گوید: “ ازامام باقر(ع) درباره علم عالم (پیامبر و امام) پرسیدم. حضرت فرمود: ای جابر! همانا در پیامبران و اوصیا پنج روح است: روح القدس، روح ایمان، روح حیات و زندگی، روح قوه و روح شهوت.ای جابر! ایشان به وسیله روح القدس امور و مطالب زیر عرش را تا زیر خاك می دانند. سپس فرمود: ای جابر! این چهار روح اخیر را پیشامد و آفت می رسد؛ اما روح القدس بازی و یاوه گری ندارد.”
از این حدیث معلوم می شود كه برای انبیا و اوصیا مقام والایی است كه آن را روح القدس می گویند و به خاطر آن به ذرات كائنات احاطه علمی و قیومی دارند و در آن نقصی نیست. آری! اولیایی كه خداوند با دو دست قدرت جمال و جلال خود وجود آنها را سرشته و حقایق را به آنها تعلیم داده است، دست كسی به آنها نمی رسد.
معنایی تفویض امر به رسول الله (ص) در خصوص تفویض، مطالبی در بحث جبر و تفویض آمده و آن عبارت است از این كه خداوند متعال در امری- چه بزدگ کوچک و - خود را نعوذبالله- منعزل كند و امر آن را به موجودی چه كامل و چه ناقص- واگذار نماید.
این نكته در هیچ امری نه در تشریع و نه در تكوین و سیاست بندگان و در هیچ مورد دیگرممكن نیست.
نقطه مقابل آن جبر است و آن به معنای سلب آثار مخصوصی از مراتب وجود می باشد، كه این نیز پذیرفته نیست.
اخباری كه جبر و تفویض را رد می كنند، این معنای جبرو تفویض را مورد نظر دارند، و نیز برخی روایات كه تفویض امر به رسول خدا (ص) را اثبات می كنند غیر از تفویض به معنایی است كه گفته شد؛ مثل چند ركعت اضافه نمودن بر نمازها، استحباب روزه شعبان و … در خصوص تفویض امر به رسول الله (ص) در این گونه امور توجیه اینها آن است كه خدای متعال پس از آن كه پیامبر(ص) را تكمیل فرمود، به طوری كه هیچ امری غیر حق و صواب به خاطر مباركش خطور نكند تعیین برخی امور را به او تفویض نمود. مثل زیاد كردن تعداد ركعات فرایض و تعیین نوافل در روزه و نماز و… و این كار نوعی شرف و كرامت برای آن حضرت است. البته توجیهات دیگری هم در این امر وجود دارد؛ اما در هیچ كدام از اینها مقدار تفویض عنوان نشده است.
برخی مانند مجلسی این اعتقاد را كه تمام امور مربوط به ایجاد و مرگ رزق و زندگی به دست كسی غیر خداوند باشد موجب كفر دانسته اند، ولی تفویض برخی امور مانند تعلیم و تربیت خلق و منع و بخشش در انفال و جعل برخی احكام را صحیح می دانند.
باید دانست كه در رد تفویض به آن معنا كه دست پروردگار در امر مورد نظر بسته بماند، و اراده و قدرت بنده مستقل باشد، هیچ اختلافی میان بزرگان نیست وتمام ذرات هستی در تحت اداره حق هستند و استقلالی ندارند بلكه فقیر محض و محض فقرند.با این حساب همچنان كه ما افراد ضعیف به انجام دادن برخی امور توانا هستیم، بندگان خاص خدا و ملائك مقرب نیز به برخی امور بزرگ مثل رزق و مرگ و زندگی توانا هستند.
اینها تفویض باطل نیست. همین طور اگر ولی كامل الهی نیز بر این امور توانا باشد، این توانایی تفویض محال نمی باشد و نمی توان آن را باطل شمرد. براساس این مطلب تفویض و واگذاری امور بندگان به انسان كاملی كه اراده اش جز اراده حق نباشد و حركتش همان باشد كه خواست خداست منعی ندارد؛ بلكه حق است و حقیقتاً تفویض نمی باشد ( به معنایی كه تفویض باطل از آن برداشت گردد). مقامات ائمه علیهم السلام برای اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام مقامات و مراتبی است كه فكر و ذهن بشر به آن راه ندارد. چنان كه از روایات بر می آید كه آن بزرگواران در مقام روحانیت با رسول خدا (ص) شركت دارند و انوار مطهر آنها قبل از خلقت عوالم به تسبیح خداوند مشغول بوده اند.
همچنین روایاتی كه در باب طینت بدنها و ارواح و قلوب آن بزرگواران و علوم اعطایی به آنها وارد شده است، گویای آن است كه فضایل و كرامات و مراتب آنها به حدی است كه عقل انسان را حیران می كند و به اسرار آنها كسی آگاه نمی گردد، جز ذات مقدس آنها، و در روایتی كه در ابتدای این نوشتار آمد به یكی از این فضائل اشاره شده است و آن مبتنی بر آیه تطهیر می باشد و گویای آن است كه خداوند متعال هر گونه پلیدی را از وجود مبارك آنها زدوده است.
این نكته از طریق عامه و خاصه به تواتر رسیده است. “رجس” كه در این روایت آمده است برخی آن را به شك تفسیر كرده و برخی پاكی از تمام عیوب دانسته اند.
نیز عصمت حالتی است نفسانی و نوری كه از نور ایمان كامل و یقین حاصل می گردد و آنچه از نوع گناه و خطا از انسان سر می زند به دلیل ضعف ایمان است و یقین كامل انبیاء و اطمینان تام و تمام آنها به دلیل مشاهده حضور بر حق است. البته یقین مراتبی دارد، چنان كهیقین امام علی (ع) او را به جایی رسانده است كه می گوید: “اگر همه عالم را به من بدهند تا مورچه ای را كه حبه ای را برداشته است، ظلم كنم، نخواهم كرد.” پاك بودن آن بزرگواران از پلیدی و شك و زدودن كدورت و تیرگی عالم طبیعت از وجود آنها مقاماتی را ارزانی شان نموده است كه به وصف و بیان در نمی آید. ایمان به وصف نمی آید ایمان نیز از كمالاتی است كه كسی به حقیقت آن آگاه نمی گردد، حتی خود مومنان نیز تا زمانی كه در این عالم طبیعت هستند، از كرامات و مقاماتی كه نزد خداوند دارند با خبر نیستند؛ و این طبیعت قضیه است، به طوری كه اخبار و آیات مبنی بر پاداش های الهی را با پاداش های سلاطین و شاهان مقایسه می كنند، در حالی كه این قیاس باطل است.
حدیثی كه در ابتدای نوشتار آمد به كرامتی برای مومنان اشاره كرده است و آن این كه هر گاه دو مومن همدیگر را ملاقات و مصافحه نمایند خداوند به آنها توجه نماید و گناهانشان، همچون ریزش برگ از درخت، می ریزد. خدا می داند كه این نظر و اقبال چه كرامت ها و شرافت هایی برای مومنان دارد. در این زمینه روایات فراوان است و ما به همین اكتفا می كنیم.
[پنجشنبه 1396-09-30] [ 01:39:00 ب.ظ ]