یاعباس
 
  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

   


اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        





جستجو





  گذری از زندگی رهبر   ...

خامنه‌ای، سیدعلی (۲۹ فروردین ۱۳۱۸/ ۲۸صفر ۱۳۵۸/ ۱۹ آوریل ۱۹۳۹)،

فرزند سیدجواد، دومین رهبر انقلاب اسلامی ایران سید علی حسینی خامنه‌ای فرزند مرحوم حجت‌الاسلام‌والمسلمین حاج سید جواد حسینی خامنه‌ای، در فروردین‌ماه سال ۱۳۱۸ شمسی برابر با ۱۳۵۸ قمری در مشهد مقدس چشم به جهان گشود.

او دومین پسر خانواده بود و زندگی مرحوم سید جواد خامنه‌ای هم مانند بیشتر روحانیون و مدرسان علوم دینی، بسیار ساده: «پدرم روحانی معروفی بود، اما خیلی پارسا و گوشه‌گیر […] زندگی ما به‌سختی میگذشت.

من یادم هست شب‌هایی اتفاق می‌افتاد که در منزل ما شام نبود. مادرم با زحمت برای ما شام تهیه میکرد. […] آن شام هم نان و کشمش بود.» خانه‌ای که خانواده‌ی سید جواد در آن زندگی میکردند در یکی از محله‌های فقیرنشین مشهد بود: «منزل پدری من که در آن متولد شده‌ام، تا چهار پنج سالگی من، یک خانه‌ی ۶۰ ـ ۷۰ متری در محله‌ی فقیرنشین مشهد بود که فقط یک اتاق داشت و یک زیرزمین تاریک و خفه‌ای! هنگامی که برای پدرم میهمان میآمد -و معمولاً پدر بنا بر این که روحانی و محل مراجعه مردم بود، میهمان داشت- همه‌ی ما باید به زیرزمین میرفتیم تا مهمان برود.بعد عده‌ای که به پدر ارادتی داشتند، زمین کوچکی را کنار این منزل خریده به آن اضافه کردند و ما دارای سه اتاق شدیم.»

۱. خاندان پدر پدرش سیدجواد خامنه‌ای (۲۰جمادی‌الثانی ۱۳۱۳نجف، ۱۶ آذر۱۲۷۴/۱۴ تیر ۱۳۶۵) از علما و مجتهدان عصر خود بود که در نجف متولد شد و در کودکی همراه خانواده‌اش به تبریز آمد. پس از اتمام دوره‌ی سطح، در حدود ۱۳۳۶ق به مشهد مهاجرت کرد[۸] و در فقه و اصول از محضر بزرگانی چون حاجآقا حسین قمی، میرزا محمد آقازاده خراسانی (کفائی)، میرزا مهدی اصفهانی و حاج فاضل خراسانی و در فلسفه از محضر آقابزرگ حکیم شهیدی و شیخ اسدالله یزدی بهره‌مند گردید[۹]

. سپس در ۱۳۴۵ق به نجف رفت و از حوزه‌ی درس میرزا محمدحسین نائینی، سید ابوالحسن اصفهانی و آقا‌ضیاءالدین عراقی کسب فیض کرد و از سه نفر مذکور اجازه‌ی اجتهاد گرفت[۱۰] .

او در پی تصمیم بازگشت به ایران راهی مشهد شد و برای همیشه در آن شهر اقامت گزید و ضمن تدریس، امامت مسجد صدیقیهای بازار مشهد (مسجد آذربایجانیها) را عهده‌دار گردید[۱۱] . ا

و همچنین از امامان جماعت مسجد جامع گوهرشاد نیز بود[۱۲] وی علاقه‌ی زیادی به مطالعه داشت. مباحثات علمی روزانه وی با هم‌ردیفان از جمله حاج میرزا حسین عبائی، حاج سید علی‌اکبر خوئی، حاج میرزا حبیب ملکی و … تا دهها سال ادامه داشت.

همچنین فردی پرهیزگار و بی‌توجه به امور دنیوی بود و زندگی زاهدانه‌ای داشت[۱۳] .

پس از پیروزی انقلاب اسلامی با آنکه فرزندانش به مقامات عالی سیاسی و اجرایی رسیدند، همچنان به زندگی زاهدانه‌ی خود ادامه داد. به دلیل بهره‌مندی از کمالات انسانی همواره مورد وثوق مردم بود.

در رواق پشت ضریح مطهر امام رضا (ع) به خاک سپرده شد[۱۴] . امام خمینی در پیام تسلیتی به آیت‌الله خامنه‌ای به مناسبت فوت پدرش، آیت‌الله سیدجواد خامنه‌ای را عالمی با تقوا و متعهد برشمرد[۱۵] . جد اعلای ایشان سیدمحمد حسینی تفرشی نسب به سادات افطسی می‌رساند.

شجره وی به سلطان‌العلماء احمد، معروف به سلطان سیداحمد می‌رسد که با پنج واسطه از اخلاف امام سجاد (ع)، است. جدش سیدحسین خامنه‌ای (تولد حدود ۱۲۵۹ق/ درگذشت ۲۰ ربیع‌الثانی ۱۳۲۵ق) در خامنه به دنیا آمد و در نجف نزد اساتید بزرگی چون سیدحسین کوه‌کمری، فاضل ایروانی، فاضل شربیانی، میرزا باقر شکی و میرزا محمدحسن شیرازی تلمذ کرد و پس از طی مدارج علوم دینی در حوزه‌ی علمیه‌ی نجف اشرف، در زمره‌ی فقها و مدرسان آن حوزه قرار گرفت.

او در سال ۱۳۱۶ق به تبریز آمد[۱] و مدرس مدرسه‌ی طالبیه و امام جماعت مسجد جامع آن شهر شد[۲] .

دارای افکار بلند سیاسی و اجتماعی و از علمای طرف‌دار مشروطه بود و همواره مردم را به حمایت و پاسداری از نهضت مشروطه تشویق می‌کرد[۳] .

برخی از آثار علمی ایشان از جمله حاشیه بر کتابهای ریاض‌المسائل، قوانین‌الاصول، مکاسب شیخ انصاری، فوائدالاصول و شرح لمعه وقف کتابخانه‌ی حسینیه‌ی شوشتری نجف شد[۴] .

شیخ محمد خیابانی، روحانی مبارز و مجاهد عصر مشروطه، شاگرد و داماد وی بود[۵] .

سیدمحمد خامنه‌ای (۱۲۹۳ نجف/شعبان ۱۳۵۳ق نجف) مشهور به پیغمبر[۶] ، عموی آیت‌الله خامنه‌ای از شاگردان آخوند خراسانی، شریعت اصفهانی و دیگر بزرگان نجف بود، و فردی آگاه به مسائل زمان و از رجال طرف‌دار مشروطه به‌شمار میرفت[۷] .

مادر بانو میردامادی (۱۲۹۳ش ـ ۱۳۶۸ش)، مادر آیت‌الله خامنه‌ای بانویی زاهد، متشرع، آشنا با آیات قرآن، احادیث، تاریخ و ادبیات بود.

او در جریان مبارزه با رژیم پهلوی با فرزندان مبارزش، به‌ویژه آیت‌الله سیدعلی خامنه‌ای همگام بوده است[۱۶] .

آیت‌الله خامنه‌ای درباره مادرشان می‌گویند: «مادرم خانم بسیار فهمیده، باسواد، کتابخوان، دارای ذوق شعری و هنری، حافظ شناس - البته حافظ شناس که میگویم، نه به معنای علمی و اینها، به معنای مأنوس بودن با دیوان حافظ - و با قرآن کاملاً آشنا بود و صدای خوشی هم داشت. ما وقتی بچه بودیم، همه مینشستیم و مادرم قرآن میخواند؛ خیلی هم قرآن را شیرین و قشنگ میخواند.

ما بچه‌ها دورش جمع میشدیم و برایمان به مناسبت، آیه‌هایی را که در مورد زندگی پیامبران است، میگفت. من خودم اولین بار، زندگی حضرت موسی، زندگی حضرت ابراهیم و بعضی پیامبران دیگر را از مادرم - به این مناسبت - شنیدم.

 

قرآن که میخواند، به آیاتی که نام پیامبران در آن است میرسید، بنا میکرد به شرح دادن.» آیت‌الله سیدهاشم نجف‌آبادی (میردامادی) (۱۳۰۳ق ـ۱۳۸۰ ق)، جد مادری آیت‌الله خامنه‌ای (از خاندان میرداماد فیلسوف مشهور عصر صفویه) از شاگردان آخوندخراسانی و میرزا محمدحسین نائینی، از علما و مفسران قرآن و از ائمه‌ی جماعت مسجد‌گوهرشاد بود[۱۷] و در عین حال به امر به معروف و نهی از منکر اهتمام ویژه‌ای داشت و در پی اعتراض به کشتار مردم در مسجد گوهرشاد در دوره‌ی حکومت رضاشاه، به سمنان تبعید شد[۱۸] .

آیت‌الله خامنه‌ای از سوی مادر به محمد دیباج فرزند امام جعفر صادق (ع) نسب می‌رساند[۱۹] .

۲. شخصیت علمی و فرهنگی ۱.۲. تحصیل و تدریس تحصیل در مشهد سیدعلی خامنه‌ای تحصیل را در چهار سالگی از مکتب‌خانه و با فراگیری قرآن کریم شروع کرد.

دوره‌ی دبستان را در نخستین مدرسه‌ی اسلامی مشهد، دارالتعلیم دیانتی، گذراند[۲۰] . در همین ایام، یادگیری قرائت و تجوید قرآن را نزد برخی قاریان قرآن مشهد آغاز کرد[۲۱]

. هم‌زمان با تحصیل در کلاس پنجم دبستان، تحصیلات مقدماتی حوزوی را نیز آغاز کرد.

شوق وافر او به تحصیلات حوزوی و تشویق والدین سبب شد که وی پس از اتمام دوره‌ی دبستان، وارد دنیای طلبگی شود و تحصیل علوم دینی را در مدرسه‌ی سلیمان‌خان ادامه دهد.

وی بخشی از مقدمات را نیز نزد پدر طی کرد. سپس به مدرسه‌ی نواب رفت و دوره‌ی سطح را در آن به پایان برد.

هم‌زمان با تحصیلات حوزوی دوره‌ی دبیرستان را تا سال دوم متوسطه ادامه داد[۲۲] . وی معالم‌الاصول را نزد آیت‌الله سیدجلیل حسینی سیستانی و شرح لمعه را نزد پدر و میرزا احمد مدرس یزدی فرا گرفت. رسائل، مکاسب و کفایه را نیز نزد پدر و آیت‌الله حاج شیخ هاشم قزوینی آموخت. در سال ۱۳۳۴ش، در درس خارج فقه آیت‌الله سید محمدهادی میلانی حاضر شد. حوزه نجف وی در ۱۳۳۶ش طی سفر کوتاهی همراه خانواده به نجف اشرف مشرف شد و در دروس مدرسان بنام حوزه‌ی علمیه‌ی نجف، از جمله آیات سید محسن حکیم، سید ابوالقاسم خویی، سید محمود شاهرودی، میرزا باقر زنجانی و میرزا حسن بجنوردی حضور یافت، ولی به دلیل عدم تمایل پدر برای اقامت در آن شهر به مشهد بازگشت[۲۳] و به مدت یک سال دیگر در درس آیت‌الله میلانی حاضر شد. سپس در سال ۱۳۳۷ش به شوق ادامه تحصیل عازم حوزه‌ی علمیه‌ی قم شد[۲۴] .

در همین سال و پیش از عزیمت به قم، آیت‌الله محمدهادی میلانی به وی اجازه‌ی روایت داده بود[۲۵] . حوزه قم سید علی خامنه‌ای، در قم نزد بزرگانی چون آیات حاج‌آقا حسین بروجردی، ‌امام خمینی، حاج شیخ‌مرتضی حائری یزدی، سیدمحمد محقق داماد و علامه طباطبایی تلمذ نمود[۲۶] . در مدت اقامت در قم اکثر وقت خود را به تحقیق، مطالعه و تدریس می‌گذراند.

بازگشت به مشهد آیت‌الله خامنه‌ای در ۱۳۴۳ش به دلیل عارضه‌ی بینایی پدر و کمک به وی به ضرورت از قم به مشهد بازگشت و بار دیگر در جلسات درس آیت‌الله میلانی حضور یافت که تا سال ۱۳۴۹ ادامه داشت. او از ابتدای حضور در مشهد، به تدریس سطوح عالی فقه و اصول (رسائل، مکاسب و کفایه) و برگزاری جلسات تفسیر برای عموم همت گماشت. در این جلسات جمعیت کثیری از قشر جوان به ویژه دانشجویان حضور پیدا می‌کردند[۲۷] . در جلسات تفسیر خود، مهمترین پایه‌های فکری اسلام و اندیشه اسلامی را از خلال آیات قرآن استخراج و بیان می‌نمود و به تعمیق بنیان‌های اندیشه مبارزه و براندازی حکومت طاغوت می‌‌پرداخت به صورتی که شرکت‌کننده در درس تفسیر او به این نتیجه ضروری و طبیعی می‌رسید که حکومتی بر پایه اسلام و معارف دین باید در کشور تحقق یابد.

یکی از اهداف اصلی او از تفسیر، انتقال مبانی انقلاب اسلامی به جامعه بود از سال ۱۳۴۷ درس تخصصی تفسیر را نیز برای طلاب علوم دینی شروع کرد که این دروس و جلسات تفسیر تا سال ۱۳۵۶ و قبل از دستگیری و تبعید به ایرانشهر ادامه داشت[۲۸] . جلسات تفسیر در سالیانی از دوره ریاست جمهوری و پس از آن ادامه داشت.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



[چهارشنبه 1396-09-29] [ 03:55:00 ب.ظ ]





  دوستی با خدا   ...

میگن یه مطربی بود درمشهدبه نام  کریم تارزن خیلی بد بود…

تارش سر شونش بود.داشت می زد و می رفت.

تو راه دید یه جایی جمعیت خیلی زیاده.دم بازار فرش فروشای مشهد.پرسید چه خبره اینجا؟گفتن که آسیدهاشم نجف آبادی اینجا منبر میره(ایشان اهل دل بود.صاحب نفس بود.نفسش در مردم اثر می کرد).

کریم تار زن یه مرتبه با خودش گفت که بریم در خونه خدا.ببینیم این چی می گه که این قدر مردم جمع میشن تا تو نگاه می کنی کار من آه کردن است… ای به فدای چشم تو این چه نگاه کردن است خدا توبه کرد به سوی این کریم تارزنه.وارد مسجد شد.شلوغ بود.

همون دم در که مردم کفشاشونو در میارن زانو زد و نشست.

مرحوم آسید هاشم رو منبر نشسته بود.

دید یه مشتری براش اومده. از اون مشتریای عالی.بحثشو عوض کرد آورد توی توبه و رحمت و مغفرت حق.با لحن شیرینی که داشت شروع کرد این ابیات معروف رو خوندن:

باز آی باز آی هر آنچه هستی باز آی… گر کافر و گبر و بت پرستی باز آی این درگه ما درگه نومیدی نیست…….. صد بار اگر توبه شکستی باز آی

تارزنه شروع کرد گریه کردن.دستشو بلند کرد.صدا زد آی آقا یه سوال دارم ازت.

سرها برگشت عقب ببینن سائله کیه.دیدن مطربه اومده.آلودهه اومده.

ـسوالت چیه؟بپرس

ـگفت رو منبر از قول خدا داری می گی باز آی باز آی هر آنچه هستی باز آی.

سوالم اینه که اگه من آلوده برگردم رام می ده؟آخه من خیلی بدم.

ـگفت عزیز دلم خدا در خونشو برا تو وا کرده.

منم برا تو منبر رفتم.خدا این مجلسو برا تو آماده کرده.

کریم تارشو بلند کرد زد زمین.تار شکست.گفت آقای نجف آبادی قیامت شهادت بده که من آمدم.آشتی کردم.

یکی از علمای بزرگ مشهد می فرمود :کار این تارزنه به جایی رسید هر که در مشهد یه حاجت سختی داشت صبح میومد پیش این تارزنه می گفت آقا امروز رفتی حرم امام رضا سفارش ما رو بکن می رفت سفارش می کرد امام رضا حرف این مطربه رو می خرید.(رحمت خدا خیلی زیاده.حدیث داره خدا ۱۰۰قسمت رحمت داره.یه قسمتشو بین همه موجودات هستی تقسیم کرده تمام این محبتا به برکت اون یه قسمته.۹۹قسمت رحمتشو نگه داشته قیامت بین بنده هاش تقسیم کنه)

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 03:45:00 ب.ظ ]





  فلسفه عاشورا   ...

مهمترين فلسفه قيام عاشورا چيست؟

نامه الکترونیک چاپ فلسفه و اهداف قيام عاشورا از ديدگاه امام حسين(ع) دوست گرامي در پاسخ به پرسش شما ذکر مطالبي به عنوان مقدمه کاملا ضروري به نظر مي‌رسد (لذا در صورت عدم تمايل به مطالعه قسمت مقدماتي مي‌توانيد مستقيما به بخش «نتيجه بحث» در انتهاي پاسخ مراجعه کنيد).

مقدمه: برخي با ارائه نظريات نسنجيده و غير قابل قبول پيرامون فلسفه قيام عاشورا، تصوير وارونه و يا حداقل نامنا‎سب با شأن رهبري اين قيام ارائه كرده‌اند و هيچ كدام از آنها، در ارائه يك تصوير روشن و جا‎مع از انگيزه‎هاي قيام امام حسين(ع) توفيق نداشته‎اند‎. در اين مجال کوتاه نيز نمي‌توان به تفصيل به اين پرسش پاسخ داد لذا به صورت مختصر در اين زمينه بايد گفت: يک پژوهش‎گر و يا شخص سوال کننده پيرامون تاريخ عاشورا اگر بخواهد به ماهيّت و جوهره قيام عاشورا تا حدّ زيادي پي ببرد، بايد در گام نخست، با نگا‎ه و مطالعه جامع و كامل در باره امام حسين(ع)، به زندگي، شخصيّت و مقام حضرت به عنوان امام معصوم، شناخت لازم و كافي پيدا كند و سپس با مطالعه و تعمّق لازم در بيانات و گفتار حضرت كه در مقاطع مختلف قيام و حتّي پيش از آغاز آن درباره انگيزه حركت خويش بيان كرده است، به فلسفه و ماهيّت قيام آن حضرت تا حدّ زيادي شناخت پيدا كند‎.

اكنون با اين مقدمه و با توجّه به اين كه بهترين و مطمئن‎ترين سند براي شناخت فلسفه و اهداف نهضت سيدالشهدا(ع)، كلمات خود آن حضرت و يا امامان ديگر در اين باره است، مجموع خطبه‎ها، سخنان، نامه‎ها و وصيت‎نامه امام حسين(ع) كه در باره اهداف و انگيزه‎هاي قيام عاشورا است و نيز برخي از تعابير زيارت‎ نامه‎هاي متعدّد و مختلف كه از امامان ديگر در باره حضرت رسيده است و در آنها به انگيزه قيام پرداخته شده است، مورد مطالعه و بررسي قرار داده و سپس با استخراج فهرست‌وار اهداف قيام، به تفسير و تحليل آنها، مي‌پردازيم

: ـ1 امام حسين(ع) در مكه در جمع گروهي از علما و نخبگان ديگر مناطق اسلامي با ايراد خطبه‎اي شور‎انگيز و كوبند‎‎ه، ضمن يادآوري وظيفه سنگين و تكليف خطير علما و بزرگان شهرها در باره پاسداري از كيان دين و اعتقادات مسلمانان و پيامدهاي سكوت در برابر جنايات امويان، از خاموشي آنان در برابر سياست‎هاي دين‌ستيزانه حاكمان اُموي انتقاد كرده و هرگونه همراهي و سازش با آنان را گناه نابخشودني دانستند‎.حضرت در پايان سخنان خود، هدف از اقدامات و فعاليت‎هايش را برضدّ نظام ستم‎گر حاكم (كه چند سال بعد خود را در قالب يك نهضت نشان داد) چنين اعلام فرمودند‎: خدايا تو مي‎داني آنچه از طرف ما انجام گرفته است (از سخنان و اقدامات برضدّ حاكمان اُمَوِي) به خاطر رقابت و سبقت جويي در فرمانروايي و افزون‌خواهي در متاع ناچيز دنيا نبوده است، بلكه براي اين است كه نشانه‎هاي دينت را (به مردم) نشان دهيم ( برپاگردانيم) و اصلاح در سرزمين‎هايت را آشكار كنيم‎. مي‎خواهيم بندگان ستمد‎يده‎ات در امان باشند و به واجبات و سنّت‎ها و احكا‎مت عمل شود‎.

از اين جملات مي‎توان چهار هدف را براي اقدامات و فعاليت‎هاي امام حسين(ع) كه در عصر حاكميّت يزيد جزء اهداف قيام حضرت به شمار مي‎رفت، استخراج كرد:

الف ـ احياي مظاهر و نشانه‎هاي اسلام اصيل و ناب محمدي

ب ـ ا‎صلاح و بهبود وضع مردم سرزمين‌هاي اسلامي

ج ـ مبارزه با ستمگران اُموي جهت تأمين امنيّت براي مردم ستمديده

د ـ فراهم ساختن بستري مناسب براي عمل به احكام و واجبات الهي

امام حسين(ع) ضمن وصيّت‌نامه‎اي كه هنگام خروج از مدينه و در زمان وداع با برادرش محمّد بن‌حنفيّه براي وي نوشت، هدف از حركت خويش را چنين بازگو كرد: من نه از روي سرمستي و گستاخي و نه براي فساد و ستم‎گري حرکت کردم‎. بلكه تنها براي طلب اصلاح در امّت جدم حرکت کردم. مي‎خواهم امر به معروف و نهي از منكر كنم و به سيره جدم و پدرم علي بن‌ابي‌طالب عمل كنم‎. و در زيارت‎هاي مختلف كه در باره امام حسين(ع) از امامان(ع) وارد شده، اين تعابير فراوان ديده مي‎شود:

«اَشْهَدُ اَنَّكَ قَدْ اَقَمْتَ الْصَّلوهَ وَ آتَيْتَ الزَّكوهَ وَ اَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَيْتَ عَنِ الْمُنْكَرِ» گواهي مي‎دهم كه تو نماز را بپا داشتي و زكات دادي و امر به معروف و نهي از منكر كردي‎.

از اين عبارات، اهداف ذيل را از قيام حضرت، مي‎توان استفاده ‎كرد‎:

الف ـ طلب اصلاح در امور امّت پيامبر(ص)

ب ـ امر به معروف

ج ـ نهي از منكر د

ـ عمل به سيره رسول‌خدا(ص) و اميرالمؤمنين(ع) همانند برپايي نماز و پرداخت زكات

3 ـ حضرت در نامه‎اي كه در زمان اقامت خويش در مكّه در پاسخ دعوت به نامه‎هاي اشراف و بزرگان كوفه مبني بر آمدن به كوفه، نوشتند، فلسفه قيام خود را چنين بيان فرمودند: به جانم سوگند، پيشوا كسي است كه به كتاب خدا عمل كند، عدل و داد را محقق سازد، معتقد به حقّ باشد، خود را به آنچه در راه خدا هست پايدار بدارد‎.

امام(ع) در اين نامه، هدف از قيام را، تلاش در جهت برپايي حكومتي مي‎داند كه رهبر و پيشواي آن، صفات و امتيازات ذيل را دارا باشد:

الف ـ به كتاب خدا حكم كند‎.

ب ـ عدالت را در جامعه حاكم كند‎.

ج ـ متديّن ومعتقد به دين خدا باشد‎.

د ـ خود را وقف خدا و اهداف الهي كند‎. 4

4ـ حسين بن‌علي در نامه‎اي كه ضمن آن از بزرگان بصره دعوت به همياري و همراهي با وي كرده است، علّت و هدف از نهضت خويش را چنين بيان مي‎كند: من شما را به كتاب خدا و سنّت پيامبرش مي‎خوانم‎. همانا سنّت پيامبر(ص) از بين رفته است و بدعت زنده شده است‎. و در جواب عبدالله بن‌مُطيع مي‏فرمايد‎: كوفيان به من نامه نوشته و از من خواسته‎اند به نزدشان بروم‎، چون اميدوارند (كه با رهبري من) نشانه‌‎هاي حقّ زنده و بد‎عت‎ها نابود شود‎. و نيز در نامه‎اي كه به شيعيان بصره نوشتند، فرمودند:

من شما را به زنده كردن نشانههاي حقّ و نابود كردن بدعت‎ها مي‎خوانم‎. از مجموع نامه و پاسخ حضرت، اين اهداف را مي‎توان براي نهضت عاشورا استفاده كرد‎:

الف ـ دعوت (و عمل) به كتاب خد‎ا و سنّت پيامبر ـ ص

ـ ب ـ احياي سنّت پيامبر(ص) كه از بين رفته است، و برپايي مظاهر حقّ و حقيقت

ج ـ از بين بردن بدعت‎ها (كه جايگزين احكام خدا و سنّت پيامبر(ص) شده است).

5ـ ابا‎عبدالله درخطبه‎اي كه پس از برخورد با حرّ بن‌يزيد رِياحي در منزل «بَيْضَه» ايراد فرمودند، انگيزه قيام خود را با استناد به فرمايش پيامبر ـ ص ـ، چنين بيان كردند‎: اي مردم ! رسول‌خدا ـ ص ـ فرمودند: كسي كه فرمانرواي ستمگري را ببيند كه حرام خدا را حلال كرده و پيمان الهي را شكسته و با سنّت رسول‌خدا ـ ص ـ مخالفت ورزيده در ميان بندگان خدا با گناه و تجاوزگري رفتار مي‎كند، ولي در برابر او با كردار و گفتار خود برنخيزد، برخدا است كه او را در جايگاه (عذاب‌آور) آن ستمگر قرار دهد‎. هان (اي مردم‎) بدانيد كه اين‎ها تن به فرمانبري از شيطان داده‎ و اطاعت از فرمان الهي را رها كرده‎ و فساد را نمايان ساخته و حدود خدا را تعطيل نموده‎اند، درآمدهاي عمومي (بيت المال) مسلمانان را به خود اختصاص داده‎اند و حرام خدا را حلال و حلا‎لش را حرام كرده‎اند‎ و من شايسته‎ترين فرد براي تغيير دادن (سرنوشت و امور مسلمانان) هستم از اين خطبه و يا نامه، علّت قيام سيدالشهدا(ع) را مي‎توان اين امر دانست كه حاكمان بني‎اُمَيّه (به ويژه يزيد) اقدامات ضدّ ديني زير را مرتكب شده‎اند: الف ـ فرمانبري از خدا را رها كرده و به اطاعت از شيطان رو آورده‎اند‎؛ ب ـ فساد را (در زمين) آشكار كرده‎اند‎؛ ج ـ حدود الهي را تعطيل كرده‎اند‎؛ د ـ بيت‌المال را به خود اختصاص داده‎اند‎؛ ﻫ ـ حرام خدا را حلال و حلال الهي را حرام كرده‎اند‎. از اين رو است كه در زيارات وارد‎ه در باره امام حسين(ع)، شهادت به برپايي احكام الهي و سنّت پيامبر(ص) و اميرالمؤمنين(ع) توسط حضرت، داده شده است:

«اَشْهَدُ اَنَّكَ قَدْ حَلَّلْتَ حَلالَ اللهِ وَ حَرَّمْتَ حَرامَ اللهِ وَ اَقَمْتَ الصَّلا‎هَ وَ آتَيْتَ الزَّكاهَ وَ اَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَيْتَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ دَعَوْتَ اِلي سَبِيلِكَ بِالْحِكْمَهِ وَ الْمَوْعِظَهِ الْحَسَنَهِ» شهادت مي‎دهم كه تو حلال خدا را حلال و حرام خدا را حرام كردي و نماز را بپا داشتي و زكات دادي و امر به معروف و نهي از منكر كردي و (مسلمانان را) با پند‎ و اندرز‎ نيكو، به راه روش خود، فراخواندي‎.

و همچنين: شهادت مي‎دهم كه تو به عدل و داد امر كردي و(مسلمانان را) به سوي اين دو دعوت كردي‎. 6

6ـ پيشواي سوّم درمنزل «ذوحُسَم» در توجيه حركت خويش چنين فرمودند: آيا نمي‎بينيد كه به حقّ عمل نمي‎شود و از باطل بازداشته نمي‎شود؟ (در چنين شرايطي) بايد مؤمن، به حقّ خواهان ديدار خدا باشد‎. من چنين مرگي را جز شهادت و زندگي با ظالمان را جز ننگ و خواري نمي‎بينم‎. امام(ع) درباره ذلت‌ناپذيري خود به عنوان هدف ديگر از قيام خويش، بيانات ديگري نيز دارد، از جمله در مقابل پيشنهاد عبيدالله كه حضرت را بين كشته شدن و بين بيعت كردن با يزيد مخيّر كرده بود، مي‎فرمايد: «… هيهاتَ مِنَّا الذِلّه يأبي اللهُ ذلكَ لَنَا وَ رَسُولُهُ وَ المؤمنُونَ …» از ما دور باد كه پستي را پيشه خود كنيم، (چرا كه) خدا و رسول او از آن ابا دارند. نكته شايان توجّه در اين فراز آن كه امام حسين(ع) عدم ذلت‌پذيري خود را مستند به امر خدا و سيره رسول‌خدا(ص) و مؤمنان مي‎داند، چرا كه مؤمن واقعي با پيروي از فرمان خدا و تأسّي به سيره رسول‌خداˆ، به هيچ رو به ذلّت تن در نمي‎دهد. و نيز در جاي ديگر فرمود: به خدا سوگند، من دستم را (به نشانه بيعت) همانند شخص خوار به آنان (پيروان يزيد) نمي‎دهم و همانند فرار بردگان، فرار نمي‎كنم. . و باز فرمود: مرگ در عزت، بهتر از زندگي در ذلّت است. از مجموع اين سخنان، اين اهداف را مي‎توان استفاده كرد: الف ـ ترويج حقّ و عمل به آن ب ـ نهي از ترويج باطل و بازداشتن از عمل به آن ج ـ عدم پذيرش زندگي ذلّت‌بار و ننگين دنيا و انتخاب زندگي با سعادت آخرت.

7ـ امام صادق(ع) در زيارت اربعين، هدف از نهضت حسيني را چنين بيان مي‎فرمايد: (حسين بن علي(ع)) جان خويش را در راه تو (خدا) فدا كرد تا بندگانت را از بي‎خبري و سرگرداني گمراهي نجات دهد‎. از ديدگاه امام ششم، سيدالشهدا(ع) با نهضت عاشورا، اهداف زير را تعقيب مي‎كردند:

الف ـ نجات مسلمانان از بي خبري نسبت به احكام دين و وظايف خويش در برابر پروردگار

ب ـ رهايي بندگان خدا از گمراهي با آگاه ساختن آنان به لزوم پيروي از رهبران واقعي دين نتيجه بحث با اندكي دقّت در اهداف استخراج شده از اين بيانات، ملاحظه مي‎شود كه امام(ع) علّت و انگيزه قيام خويش را، مبارزه با منكرات فراوان در جامعه اسلامي و تبليغ و ترويج معروف در بين مسلمانان، اعلام مي‎كنند‎.

بنابراين، فلسفه اصلي و نهايي نهضت حضرت را مي‎توان در يك هدف جا‎مع و كلّي يعني «احياي فرهنگ اسلام اصيل و ناب محمدي ـ ص ـ و زدودن زنگارهاي تحريف‎ و بدعت‎ از دين جدّشان» خلاصه كرد‎.

البته حضرت راهكار و ابزار لازم جهت جامه عمل پوشاندن به اين هدف را، در عنصر «امر به معروف و نهي از منكر» مي‎دانند‎. از اين‎رو در وصيّت‌نامه خود به محمّد بن‌حنفيه مي‎نويسند: «اريد ان آمر بالمعروف و انهي عن المنكر» و يا (چنان‎ كه گذشت) در زيارت‎نامه‎هاي مربوط به حضرت آمده است: «… وَ اَمَرْتَ بالمعروف وَ نَهَيْتَ عَن المنكر» توضيح مطلب آن‎كه:

اگر حضرت علّت حركت خويش را مبارزه با اموري، هم‎چون رواج بدعت‎ها، مخالفت با كتاب خدا و حلال و حرام الهي، نابودي سنّت پيامبر ـ ص ـ ، شيطان محوري و ترك خدا محوري، فساد، ظلم، بي‎عدالتي و ناامني در جامعه اسلامي، تعطيلي حدود الهي، در انحصار گرفتن و تاراج بيت‌المال مسلمانان و … مي‎دانست، تمام اين امور حاكي از فراواني و شيوع امري به نام «مُنْكَر» در جامعه اسلامي بود‎، كه حضرت خود را موظّف به نهي از آن مي‎دانستند‎.

و نيز اگر اباعبدالله(ع) جامعه اسلامي را به اموري از قبيل:

عمل به كتاب خدا و سنّت پيامبر(ص)، احياي مظاهر و نشانه‎هاي حقّ، ايجاد امنيّت، اصلاح و بهبودي وضع امور امّت و مسائلي از اين قبيل، فرامي‎خواند، اين مسأله نشان‎گر آن است كه امري به ‎نام «معروف» در جامعه از بين رفته يا دست كم در حال نابودي بود‎. از اين‎رو اگر حضرت از بيعت با يزيد امتناع ‎كرده و با اين عمل، از يك‎سو، آمادگي خود را براي شهادت و مقاومت در برابر حكومت يزيد اعلام ‎كرد، و از سوي ديگر، تلاش خود را جهت برانداختن حكومت يزيد و تأسيس حكومت اسلامي، به كار ‎گرفت، در واقع سرباززدن از بيعت، به معناي نهي از منكر، ترويج معروف و اتمام حجّت با مسلمانان در باره حرمت سكوت در برابر بدعت‎ها و جنايات بني‎اُمَيّه بود و بيعت و يا حتّي سكوت در مقابل چنين حكومتي، افزون بر آن كه ترويج منكر و مبارزه با معروف بود، عذر و بهانه‎اي نيز براي افراد عادّي در همكاري با حاكمان اُموي مي‎شد‎.

به ديگر سخن‎، آنچه در سيره حسين بن‌علي به عنوان امام معصوم، مسلم و غيرقابل ترديد به نظر مي‎رسد، آن است كه شخصيّتي همانند امام حسين(ع) حاضر نبودند با شخصي هم‎چون يزيد بيعت كرده و حكومت وي را به رسميّت بشناسند‎، چرا كه حضرت با مشاهده و بررسي عمق انحرافات امّت اسلامي در عصر حكومت معاويه و سپس حكومت يزيد، به اين نتيجه رسيده بودند كه ديگر نمي‎توان با موعظه و خطبه‎هاي آتشين و سخنراني‎هاي تهديدآميز و تحريك‌كننده، انحرافي را كه در مباني اعتقادي و سيا‎سي جامعه اسلامي و نيز در دستگاه خلافت رسوخ كرده، از بين ببرند‎.

بلكه تنها راه درمان و نجات امّت اسلامي، برپايي يك نهضت عميق است كه بازتاب و گستره آن، افزون بر آن‎كه فرامكاني باشد، فرازماني نيز بوده و در گستره زمان، الگويي براي آزاد مردان تاريخ باشد‎. البته در مقابل، يزيد كسي نبود كه بدون بيعت گرفتن از امام(ع)، ساكت بنشيند، چرا كه به رسميّت نشناختن حكومت از سوي افرادي هم‎چون حسين بن‌علي(ع)، به معناي ردّ مشروعيّت آن و آمادگي براي مبارزه با حكومت بود و يزيد به خوبي به اين موضوع آگاهي داشت‎.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 03:28:00 ب.ظ ]





  سرگذشتی از امام خمینی (ره).   ...

هرزمانی برای نوشتن درباره امام راحل نیاز به بهانه نداریم، چه برسد به اینکه گرفتار تزلزل خواص و نخبگان در تاریکی های فتنه، بدعت و شبهه باشیم. درچنین حالتی، رجوع به سیره و سلوک رهپویان حقیقت و سالکان وادی طریقت به عنوان نشانه های هویت، اصالت و انسانیت یک ضرورت است. امام، حکیم حکمت توحیدی و زعیم عالم اکثریت بود. اما نه حکیمی متعارف و زعیمی منفعل؛ زیرا شجاعانه عادات متعارف را که انسان ها به آن خو گرفته واسیرآن می شدند، برهم می زد و طرحی نو می انداخت. خرق عادات خصلت حکیمان وحدت و زعمای کثرت است. امام را باید حکیم مخاطه ها دانست که سیاست را با همه نیرنگ هایش، فقه را با همه درگیری هایش، عرفان را با همه ریاضت هایش و فلسفه را با همه زمختی هایش، به درسی لذت بخش و اعتلا آفرین بدل می ساخت. رویکرد امام به جامعه، فقه و سیاست، شوریده و درهم کوبنده بود. درجامعه به مردم نه طبقات؛ در فقه با جامعه نه شخص و در سیاست به دین، اخلاق و خدمت، نه نیرنگ، فریب و قدرت نظر داشت. ازدرافتادن با مشهورات زمان و هیولای استبداد و استعمار ترسی به خود راه نمی داد. درست در همان زمانی که همه فکر می کردند درچنگال شیر نر خونخواره، چاره ای جز تسلیم و رضا ندارند، بر بی رمقی سیاسی، فقهی و فرهنگی خواص جامعه می تاخت و این بی رمقی ها را مورد انتقاد قرار می داد. درعالم کثرت شعر وحدت می سرود. بزرگ ترین رهبر یک انقلاب دینی و مردمی را هیچ چیز جزتکلیف الهی فریفته نمی کرد و به تحرک وانمی داشت. شباهتی به رهبران متعارف سیاسی و مذهبی نداشت. اهل سیاست بود، اما از اصول دانش سیاسی متعارف که اراده معطوف به قدرت دارد، بیزاری می جست. اهل فلسفه بود، اما از بازی های زبانی فیلسوفان مدرن که مفتی پادشاهان مستبد و قدرت های استکباری هستند، بهره ای نداشت. اهل فقه بود، اما سقف معیشت خود و اصحاب خود را بر ستون شریعت استوار نمی ساخت و کالای افتاء در بازار فقه پویا معامله نمی کرد تا ثابت نماید که شریعت اسلام با علم جدید، فلسفه جدید، سیاست جدید و تمدن جدید با همه خوبی ها و آفت هایش همساز بوده و مورد تأیید آنها می باشد. برای شناختن امام نیاز نیست گرفتار مفاهیم غامض و مقامات دست نیافتنی آسمانی و علم کیمیا و لیمیا و سیمیا شویم. امام را در جوار امتش به راحتی و سادگی می توان شناخت نه در درون حزب من، جریان من، باند من، سازمان من، خط من، چپ من، راست من، اصلاح طلب من، اصولگرای من و… نه جدای ازامت. برای بازخوانی سیره و سلوک امام همیشه دستاویزی داریم. اما مگر برای رجوع به حقیقت نیاز به دستاویز داریم؟ ما همیشه در معرفض تهاجمات نفس اماره هستیم و همیشه نیاز به رجوع به سیره و سلوک عالمان الهی داریم. اما امروز در فضایی شبیه فضایی که نفس پرستان، قدرت دوستان، ساده لوحان و منافقان سبز و سرخِ رنگی و مخملی و دشمنان آرمان های امام و انقلاب اسلامی برای نظام ما درست کرده و می کنند، بیش از همه نیاز به رجوع به سیره و سلوک امام در عالم کثرت داریم. هیچ چراغی روشن تر از سیره ولایت پذیری و دشمن ستیزی امام در شب ذیجور تفرقه و نفاق نیست. شاید برای خواصی که اسیر مثلث فتنه و بدعت و شبهه گردیده اند و راه امت به بیراهه می بردند، بازگویی این خاطره ها راهنما و راهبر باشد. بازگو کننده این خاطرات، حجت الاسلام سید حمید روحانی، یار و همراه امام در نجف، پاریس و قم و مورخ انقلاب و نویسنده آثار گرانقدری چون «نهضت امام خمینی»است. فصلنامه پانزده خرداد به عنوان پاسدار ارزش های انقلاب اسلامی و آرمان های امام خمینی کبیر دست همیاری به سوی کسانی دراز می کند که هنوز هیچ راه دیگری را جز راه امام، حافظ دین، دولت، فرهنگ، اصالت، آزادی و استقلال این مرز و بوم نمی دانند. آنچه درپی می آید گفتگوی مجله «پاسدارانقلاب»با دکتر سید حمید روحانی در سال (1360)می باشد(1). این مجله در مقدمه آورده است: حجت الاسلام سید حمید روحانی، مورخ انقلاب و نویسنده «نهضت امام خمینی»و کتاب های دیگر و یار و همراه امام در نجف، پاریس و قم، این بار برای پویندگان حق دریچه ای به سوی ویژگی های زندگی امام می گشایند: بسم الله الرحمن الرحیم انسان اگربخواهد ویژگی های امام را مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرار بدهد واقعا باید گفت «مثنوی هفتاد من کاغذ شود»و درخوراین است که کتاب هایی در این زمینه نوشته بشود، نه حتی یک کتاب، و قهرا در یک گفتگوی محدود نمی توان حق مطلب را ادا کرد ولی، خب، آب دریا را به قدرتشنگی باید چشید:«مالایدرک کله لایترک کله» 1. ازاولین ویژگی های امام می توان گفت مقام علمی ایشان است. ما در بین مجتهدان و فقهایمان متخصص در یک رشته خاص زیاد داشتیم. فقهای ما غالبا در یک رشته از رشته های علوم اسلامی تخصص دارند؛ یکی در فقه، یکی در اصول، یکی در فلسفه، ولی کمتر دیده شده مجتهدی که درفقه تخصصی کلی دارد در اصول هم همان تخصص را داشته باشد و یا مجتهدی در اصول تخصص فوق العاده دارد درفقه و فلسفه و هم همان تخصصی را داشته باشد و یا یک فیلسوف، فقیه هم باشد و با یک فقیه، فیلسوف هم باشد؛ این گونه کمتر دیده شده است ولی می بینیم امام را یک فوق العادگی دیگری است و آن اینکه در همان شرایطی که از نظر فقهی به حد اعلا و حد کمال مهارت است به اعتراف بسیاری از افاضل و علما و خبرگان در اصول و فلسفه و در سایر معارف اسلامی، تخصصشان به حدی است که می توان گفت در بین مراجع و علمای اسلام بی نظیر است و نه تنها در تاریخ معاصر بلکه در تاریخ گذشه هم در بین فقها و مجتهدان کمتر اتفاق افتاده است که یک نفردرهمه علوم معارف اسلامی (نه اینکه وارد باشد)علاوه بر وارد بودن تخصص داشته باشد و حتی بالاتر، طبع شعر نیز داشته باشد و در این زمینه هم تخصص داشته باشد. یادم می آید وقتی کتاب «مبارزه با نفس یا جهاد اکبر»را تنظیم می کردم من به مناسبت فرمایشی که ایشان درضمن بحث اخلاقیشان بیان کرده بودند که بسیاری دنیا را درهمان دید محدود می نگرند و دنیایشان همان دنیای مادیت است و بینششان جولان ندارد که فراتر از دنیای مادی را بنگرند»، یک شعری درپاورقی آوردم: چو کرمی که میان سیب نهان است زمین و آسمان او همان است امام که قبل ازچاپ، آن را مطالعه کردند نوشته بودند: این شعرازنظر قافیه جورنیست مگراین که شعررا به این صورت دربیاورید: چون کرمی کو میان به نهان است زمین و آسمان او همان است که نشان ازدقت و تبحرایشان دراشعاردارد. 2. در ارتباط با دید سیاسی امام، که می توان آن را بخش دیگری از ویژگی ایشان شمرد، این بود که چه زود در می یافت نقطه ضعف دشمن درکجاست و ضربه را هم از همان جا وارد می کرد و الان هم همین جوراست. درروزی که به مدرسه فیضیه حمله شد، دوم فروردین(1342)، ایشان دریافت که این حمله و وحشیگری و به خاک و خون کشیدن مدرسه فیضیه فقط و فقط برای این است که روحانیان را بترسانند و از صحنه خارج کنند و از صدور اعلامیه و سخنرانی باز بدارند و وحشت ایجاد کنند. اولا باید جو ایران را بعد از حمله به مدرسه فیضیه مجسم کرد تا دریافت که امام در خنثی کردن آن توطئه چه نقش منحصر به فردی داشته اند با یورشی که رژیم به مدرسه فیضیه کرد و آنجا را به خاک و خون کشید رعبی در سراسر ایران ایجاد شد که شاید کافی بود برای پنجاه سال دیگر نفس ها را در سینه ها حسب کند و ایشان دریافت که رژیم چه برنامه ای را، چه نقشه ای را دنبال کرده و چه کار می خواهد بکند و به اندازه ای سریع و قاطع در مقابل این توطئه به پا خاست و این توطئه را خنثی کرد که شاید کمتر رهبری بتواند یک چنین نقشی را ایفا کند. هنوز هفته ای از فاجعه مدرسه فیضیه نگذشته بود، هنوز در خانه بسیاری از علما و مراجع، که در روز دوم فروردین و بعد از خبردار شدن از اینکه رژیم به مدرسه فیضیه حمله کرده بسته شده بود، هنوز باز نشده بود، هنوز بسیاری از روحانیان و طلاب با لباس روحانی جرئت نمی کردند در خیابان ها ظاهر بشوند، هنوز مردم جرئت نمی کردند به منزل مراجع نزدیک بشوند، هنوز همه جا وحشت و رعب و ترس حکم فرما بود؛ یکباره دیدیم اعلامیه ای از امام صادر شد:«شاه دوستی یعنی غارتگری، شاه دوستی یعنی آدمکشی، شاه دوستی یعنی هدم اسلام و محو آثار رسالت» این اعلامیه انگار آبی بود که روی آتش ریخته اند، امام به اندازه ای جالب و ماهر توانست نقشه رژیم را خنثی کند که خود رژیم انگشت به دهن ماند، امام مترصد بودند از این که نقطه ضعف رژیم در کجاست که از همان جا ضربه را وارد کنند. قبل از(15)خرداد(1342) بود که رژیم می دید موج انقلاب سراسر ایران را فرا گرفته است و خطر، نظام شاه را تهدید می کند، از این رو، علما و گویندگان روحانی تهران را به ساواک خواسته بود و به آنها گفته بود: ما نمی خواهیم به شما بگوییم که شما به طور کلی از دولت انتقاد نکنید و هیچ حرفی نزنید و در منابر و مساجد در مسائل سیاسی سخنی به میان نیاورید. ولی از شما می خواهیم از سه موضوع حرف نزدید:علیه شاه صحبت نکنید، علیه اسرائیل هم صحبت نکنید و مرتب نگویید اسلام در خطر است، بقیه هر چه می خواهید بگویید. این خبرکه به گوش امام رسید، ایشان درسخنرانی روز(13)خرداد شاید بیش از(10)سطرعلیه اسرائیل سخن گفت: اسرائیل نمی خواهد دراین مملکت قرآن باشد، اسرائیل نمی خواهد در این مملکت روحانیت باشد، اسرائیل نمی خواهد در این مملکت مسلمان باشد، اسرائیل می خواهد این ملت را به خاک و خون بکشد، اسرائیل می خواهد در این مملکت زراعت را فلج کند، تجارت را از بین ببرد. بعد هم خطاب به شاه:«بدبخت، بیچاره(45)سال از عمرت می رود، یک کمی تأمل کن، یک کمی تدبر کن، من نمی خواهم یک روزی اگر ارباب ها بخواهند تو را ببرند، مردم جشن و چراغانی کنند و… »و بت شکنی کرد که درتاریخ کم نظیراست. و نیز در ارتباط با احیای کاپیتولاسیون درایران، بعد از آنکه رژیم این برنامه ننگین را احیا کرد و به امریکا درایران مصونیت کنسولی داد، خب، امام به خشم آمد، رژیم دریافت که امام می خواهد روی این مسئله عکس العمل نشان بدهد، یک شخصی که از بستگان نزدیک امام حساب می شود و با رژیم هم درارتباط بود فرستاده بودند خدمت امام که ایشان را قانع کند که از امریکا سخن به میان نیاورد آن شخص آمده بود به قم ولی امام به او ملاقات نداد او به ناچار با برادر شهید مرحوم حاج آقا مصطفی ملاقاتی به عمل آورده بود و گفته بود که خلاصه الان جو به اندازه ای حساس است که امریکا دارد میلیون ها تومان پول خرج می کند در این مملکت که وجهه کسب کند و الان حمله و انتقاد به امریکا به مراتب از حمله به شاه خطرناک تر است، اگر امام برنامه ای دارد که سخنرانی بکند مواظب باشد به امریکا چیزی نگوید. حتی به شاه هم حمله بکند مهم نیست امام دریافت نقطه ضعفشان کجاست، لذا در آن سخنرانی تاریخی ضد کاپیتولاسیون که در قم ایراد کرد می بینیم فریاد می کشند که:«رئیس جمهورامریکا بداند که امروزازمنفورترین افراد بشراست دراین کشورامروز قرآن با او خصم است، ملت ایران با او خصم است». در اعلامیه ای هم که بر این اساس صادر کردند به حدی به امریکا حمله کردند که شاید در تاریخ مبارزات ایران بی سابقه بود. درنجف اشرف هم بودند، گویا درسال(52)بود، رژیم در مقام برآمده که یک نوع تفاهم و سازش با بعضی از علما قم به عمل بیاورد از جمله آقای شریعتمداری، بنا بود شاه سفری به قم بکند و بعضی از آقایان هم دیدنی از او به عمل بیاورند و یک تفاهمی به وجود بیاید و این شکاف عمیقی که بین روحانیت و دربار به وجود آمده تا حدی پر شود. آقای شریعتمداری گفته بود (آنطور که نقل کردند برای ما)که:«من حرفی ندارم ولی چه کنم با برخورد و عکس العمل بعدی امام؟»در این میان یکی از علمای ساده لوح و بی تجربه را واسطه قرار داده بودن که امام را قانع کند که دراین شرایط صلاح است مثلا بعضی ازعلمای قم با شاه ملاقاتی به عمل بیاورند و شما خوب است که بی تفاوت بگذرید و در این زمینه عکس العملی از خود نشان ندهید. تا آن روز ندیده بودم امام در اعلامیه شان شخص شاه را با اسم مورد حمله قرار دهد یکبار در تاریخ(16)رمضان(93)اعلامیه ای از طرف امام صادر شد که: … شاه بی حیثیت روی سرسپردگی به امریکا و اظهار تبعیت هرچه بیشتر، به ظاهرساکت و درواقع طرفداری ازاسرائیل می کند،این شاه ایران است که دست اسرائیل را درسراسرایران بازگذاشته و… این شاه است که نفت ایران را به دشمنان اسلام و بشریت تسلیم کرده… شاه ایران با صحنه سازی درسراسرایران تظاهرات راه انداخته با امضای روحانی نمایان درباری و ساخته دست سازمان های اوقاف وامنیت به اسم علمای اسلام تلگرافات تبریک صادرمی نماید… به امراین مرد خبیث به مدارس اسلامی دختران ایران هجوم برده هتک محترمات را نموده ازآنان سلب آزادی کرده اند… من این خدمتگزاربی چون چرای امریکا برای جهان اسلام احساس خطرمی کنم… وظیفه علما اعلام و مبلغان است که… جنایات این عفریت خونخوار را بیش از پیش برملا سازند تا چهره باطنی او بهتر روشن گردد… اینجانب کرارا خطر اسرائیل و عمال آن را که در رأس آنها شاه ایران است گوشزد کرده ام… و ایران تا گرفتاراین دودمان ننگین است روی آزادی نخواهد دید. و بدین وسیله راه هر گونه تفاهم، سازش و کنار آمدن با روحانیت را به روی دربار و طاغوت مسدود ساختند و نیزآن روز که امام در پاریس تصمیم گرفتند به ایران بیایند، خود امام گفتند وقتی از ایشان سؤال شد که چه عاملی و چه انگیزه ای ایشان را برآن داشت به ایران بیایند:«اینکه من دیدم مقامات امریکایی مستقیم یا غیرمستقیم ما را تهدید می کنند از آمدن به ایران خودداری کنیم. ما دریافتیم که اینها از رفتن ما به ایران نگران هستند». این تیزبینی و ژرف نگری ایشان است، توجه دارد که نقطه ضعف دشمن در کجاست، دشمن در چه موقعیتی قرار دارد و چگونه باید ضربه را به او زد و این واقعا از ویژگی های مهم و اساسی ایشان است. وبازاز ژرف نگری های ایشان که این نه تنها در قبال رژیم بود که ایشان هشیارانه برخورد می کردند و آگاهانه در می یافتند که نقش رژیم چه می باشد و نقشه اش چگونه است و نقاط ضعفش در کجاست بلکه با هر فرد یا شخص و گروه و دسته ای که برخورد می کردند می بینیم که همین آگاهی و ژرف نگری را داشتند و به گونه ای بود که دراولین برخورد طرف را می شناختند که این چه کاره است و روی چه انگیزیه ای آمده و چه کار دارد و چه می خواهد بگوید و چه نتیجه ای می خواهد بگیرد. من این را ازبردارشهیدم، حاج آقا مصطفی، شنیدم که امام می گوید: وقتی گاهی کسی پیش من می آید دهن بازمی کند هنوزحرفش تمام نشده می فهمم که این چی می خواهد بگوید و چه نقشه ای دارد وچه نتیجه ای می خواهد ازاین ملاقات با من بگیرد. پی نوشت ها : 1-پاسدار انقلاب، ش 17(مهر 1360). منبع :نشریه 15 خرداد، شماره 20.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 03:13:00 ب.ظ ]





  40حدیث در مورد نماز از پیامبر   ...

نمازهای پنج گانه به نهر جاری گوارایی می مانند که بر در خانه هایتان روان است وهر روز پنج بار خود را در زلال آن شست و شو می دهید، و دیگر هیچ پلیدی باقی نمی ماند.

 

 


 

حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله):

۱٫ الصَّلاة مِعرَاجُ المُؤمِن
نماز، معراج مؤمن است.


کشف الاسرار، ج ۲، ص ۶۷۶ 

2. الصَّلاة نُورُ المُؤمِن
نماز نور مؤمن است.

نهج الفصاحه، ص ۳۹۶


3. عَلَمُ الایمَان الصَّلاة
علامت و نشانه ایمان نمازاست.

شهاب الاخبار، ص ۵۹


4. الصَّلاة عِمَادُ دِینُکُم
نماز، پایه و ستون دین شماست.

میزان الحکمه، ج ۵، ص ۳۷۰

۵٫ عَلَمُ الاسلامِ الصَّلاة
نماز، پرچم اسلام است.

کنز العمال ، ج ۷، ص ۲۷۹ حدیث ۱۸۸۷


6. اِنَّ الصَّلاة قُربانُ المُؤمِن
همانانماز خواندن وسیله نزدیکی مؤمن به خداست.

کنز العمال ، حدیث ۱۸۹۰۷

۷٫ موضِعِ الصَّلاة مِنَ الدِّین کَموضِعِ الرَّأسِ مِنَ الجَسَد
جایگاه نماز در دین ، مانند جایگاه سر در بدن است.

کنز العمال، ج ۷، حدیث ۱۸۹۷۲

۸٫ الصَّلاة مِفتَاحُ الجَّنَّه
نماز کلید بهشت است.

نهج الفصاحه، حدیث ۱۵۸۸


9. قُرَّهُ عَینِی فِی الصَّلاة
روشنی چشم من در نماز است.

نهج الفصاحه، ص ،۲۸۳ حدیث۱۳۴۳

۱۰٫ مَن حَافَظَ عَلَی الجَمَاعَه حِیثُمَا کَانَ مَرَّ عَلَی الصِّراطِ کَالبَرقِ الخَاطِفِ اللّامِع فِی أوَّلِ زُمرهِ مَعَ السّابِقِین
کسی که محافظت و مداومت بر نماز جماعت کند، مانند برق سریع و درخشان همراه نخستین گروه بهشتیان از روی صراط می گذرد.

ثواب الاعمال، ص ۳۴۳

۱۱٫ إنَّ الله وَعَدَ أن یَدخُلَ الجَّنَّه ثَلاثَه نُفُورٍ بِغَیرحِسابٍ و یَشفَعُ کُلَّ واحِدٍ مِنهُم فِی ثَمانِینٍ الفاً، المُؤذِّن و الامام، و رَجُل یَتَوَضَّا ثُمَّ یَدخُل المَسجِد فَیُصَلِّی فِی الجَماعَه
همانا خداوند به سه گروه وعده داد، بدون حساب وارد بهشت شوند، و هر یک از این سه گروه (روز قیامت) می توانند هشتاد هزار نفر راشفاعت کنند وآن ها عبارتند از: ۱- مؤذن ۲- امام جماعت ۳- کسی که وضو بگیرد، سپس داخل مسجد شود و نماز را به جماعت به جا آورد.

مستدرک الوسائل، ج ۱، ص ۴۸۸

۱۲٫ التَّکبِیرهَ الأولی مَعَ الامامِ خَیرٌ مِنَ الدُّنیا وَ مَا فِیهَا
تکبیر اول را با امام جماعت گفتن بهتر است از دنیا و آنچه در آن است.

مستدرک الوسائل، ج ۱، ص ۴۸۸

۱۳٫ إنَّ الله یَستَحیِیَ مِن عَبدِهِ إذا صَلَّی فِی جَماعَهٍ ثُمَّ سَألَهُ حَاجَهً أن یَنصَرف حَتّی یَقضِیهَا
زمانی که بنده ای  نمازش را به جماعت بخواند، خداوند از او حیاء می کند، و هنگامی  که از او طلب حاجت کرد، منصرف نشود، مگراین که حاجتش را برآورد.

بحار الانوار، ج ۸۸ ص ۴ 


14. مَن حَافَظَ عَلی الصَّفِ الاَوَّل وَ التَّکبِیرَهِ الأولی لایُؤذِی مُسلِماً، أعطَاهُ الله مِن الاجرِ مَا یُعطِی المُؤذِّنُون فِی الدُّنیا و الآخِره
کسی که محافظت و مداومت بر صف اول و تکبیر اول نماید، و مسلمانی را اذیت نکند، خداوند به او اجری معادل اجری که مؤذنین در دنیا و آخرت دریافت می کند، عطاخواهد کرد.

وسائل الشیعه ، ج ۵، ص ۳۸۷

۱۵٫ ألا أنَّ الصَّلاهَ مَأدَبَهُ الله فِی الارضِ قَد هَنَأهَا لِاَهلِ رَحمَتِه فِی کُلِّ یَومٍ خَمسَ مَرّات
آگاه باشید نماز سفره گسترده خدا در زمین است که خداوند آن را روزی  پنج  بار برای اهل رحمتش (افراد شایسته رحمت) گوارا نموده است.

مستدرک الوسایل ، ج ۱، ص ۱۷۰

۱۶٫ الصَّلاهُ رَأسُ الاسلامِ
نماز (به منزله) رأس اسلام است.

بحار الانوار، ج ,۱۷ ص ۱۲۷میزان الحکمه، ج ۵، ص ۳۶۷

۱۷٫ اَوَّلَ مَا یَسألُونَ عَنهُ الصَّلواتِ الخَمسِ
اولین چیزی که از انسان ها سؤال می شود، نمازهای پنج گانه است.

کنز العمّال، ج ۷، حدیث ۱۸۸۵۹

 18. الصَّلاهُ نورٌ
نماز، روشنی است.

میزان الحکمه، ج۱۰ ص ۲۳۴

۱۹٫ إنَّ أحَبَّ الأعمالِ إلَی الله – عَزَّوجلّ-  الصَّلاهُ و البِرُّ و الجَهادِ
همانا، محبوب ترین اعمال در نزد خداوند: نماز، نیکی کردن و جهاد در راه خداست.

وسائل الشیعه، ج ۳، ص ۲۷ 


20. صَلاهُ الرَّجُلِ تَطَوُعاً حَیثُ لایَراهُ النّاس تَعدِلُ صَلاتُهُ عَلی أعیُنِ النّاسِ خَمساً و عَشرِین
نماز مرد که داوطلبانه و مستحبی درجایی که مردم او را نبینند به جا آورد، برابر بیست و پنج نماز است که در برابرچشم مردم انجام دهد.

نهج الفصاحه ص ۳۹۱


21. بِالصَّلاهِ یَبلُغُ العَبد إلَی الدَّرَجَهِ العُلیاءِ لأنَّ الصَّلاهَ تَسبِیحٌ و تَهلِیلٌ و تَحمِیدٌ و تَکبِیرٌ و تَمجِیدٌ و تَقدِیسٌ و قُولٌ و دَعوهٌ
به وسیله نماز بنده به درجه عالی و مقام والا می رسد، زیرا نماز تسبیح و تهلیل و تحمید وتکبیر و تمجید و تقدیس الهی است ، نماز قول حق و دعوت به سوی حق می باشد.

بحار الانوار، ج ۸۲ ص ۲۳۲ جامع احادیث الشیعه، ج۴، ص ۲۲ 


22. نَومٌ عَلَی عِلمٍ خَیرٌ مِن صَلاهٍ عَلَی جَهلٍ
خواب باعلم بهتر از نماز با جهل است.

نهج الفصاحه، ص ۶۳۳


23. الصَّلاهُ أُنس فِی قَبرِه و فَراشٌ تَحتَ جَنبِه و جَوابٌ لِمُنکَرٍ و نَکِیر
نماز مونس (نمازگزار) در قبر، فرش نیکو در زیرش، و پاسخ نمازگزار برای نکیر و منکر می باشد.

بحار الانوار، ج ۸۲ ص ۲۳۲ 


24. الصَّلاهُ زَادَ لِلمُؤمِنِ مِنَ الدُّنیا إلَی الأخِره
نماز زاد و توشه مؤمن در دنیا برای آخرت می باشد.

بحار الانوار، ج۸۲ ص ۲۳۲

۲۵٫  الصَّلاهُ إجابةٌ لِلدُّعاءِ و قَبُولٌ لِلأعمَال
نمازموجب اجابت دعا و قبولی اعمال است.

بحار الانوار، ج ۸۲ ص ۱


26.  الصَّلاهُ سلاحٌ عَلَی الکَافر
نماز سلاح مؤمن علیه کافراست.

بحار الانوار، ج ,۸۲ ص ۵۶و ۲۳۱

۲۷٫ مَثَلُ الصَّلاهُ الخَمسِ کَمِثلِ نَهرٍ جارٍ، عذب عَلی بَابِ أحدُکُم یَغتَسِلُ فِیه کُلَّ یَومٍ خَمسَ مَرّاتٍ فَما یَبقَی ذالِک مِنَ الدَّنَس
نمازهای پنج گانه به نهر جاری گوارایی می مانند که بر در خانه هایتان روان است وهر روز پنج بار خود را در زلال آن شست و شو می دهید، و دیگر هیچ پلیدی باقی نمی ماند.

کنز العمال، ج ۷، ص ۲۹۱ حدیث ۱۸۹۳۱

۲۸٫ الصَّلاهُ تَسوَدُّ وَجه الشَّیطان
نماز چهره شیطان را سیاه می کند.

نهج الفصاحه، ص ۳۹۶

۲۹٫  لاصَلوهَ لِمَن لایُطِعِ الصَّلاه، و طَاعَهُ الصَّلاهُ أن تَنهَی عَنِ الفَحشاء و المُنکر
کسی که مطیع نماز نباشد، نمازش کامل نیست و اطاعت از نماز همان دوری از فحشاء و منکر است.

بحار الانوار، ج۸۲ ص ۱۹۸

۳۰٫  قَال الله تَعالَی: إفتَرضتَ عَلَی أُمَّتِکَ خَمسَ صَلواتٍ و عَهدتُ عِندِی عَهداً إنَّهُ مَن حَافَظَ عَلیهِنَّ لِوَقتِهِنَّ أدخَلتَه الجَنَّهَ و مَن لَم یُحافِظ عَلیهِنَّ فَلا عَهدَ لَهُ عِندِی
خداوند متعال فرمود: نمازهای پنج گانه را بر امت توواجب کردم و با خود پیمان بستم که هر کس مراقب آن نمازها و وقت آنها باشد، او را به بهشت داخل نمایم، و کسی که مراقب آنها نباشد، من تعهدی نسبت به او ندارم.

کنز العمال، ج ۷، ص۲۷۹ حدیث ۱۸۸۷۲

۳۱٫ یَا أباذر! مَادُمتَ فِی الصَّلاهِ فِإنَّکَ تَقرَعُ بَابُ المُلکِ الجَبَّار و مَن یَکثُر قَرعَ بابِ المُلک فَإنَّه یَفتَح لَه
ای ابوذر! تاهنگامی  که در نماز هستی درب خانه ملک جبار را می کوبی ، و هر کس درب خانه ملک را بسیار بکوبد، به رویش باز می شود.

بحار الانوار، ج ,۷۷ ص۸۰ میزان الحکمة، ج ۵، ص ۳۷۷

۳۲٫  لایَزالُ الشَّیطان یَرعَبُ مِن بَنِی آدَمَ حَافَظ عَلَی الصَّلَواتِ الخَمسِ فَإذا ضَیَّعَهُنَّ تَجرَءُ عَلَیه و أوقَعَهُ فِی العَظائِم
تا وقتی که فرزندان آدم، نمازش را به دقت و با شرایط و آداب می خواند، شیطان پیوسته از او در وحشت و هراس است؛ پس اگر نماز را ضایع نموده (و در وقت مقرر آن به جا نیاورد)، شیطان بر او چیره می شود و او را در گناهان کبیره انداخته و وی را گرفتار می کند.

بحار الانوار، ج۸۲ ص ۲۰۲

۳۳٫ لَوکَانَ عَلی بَابِ دارِ أحَدُکُم نَهرُ و اغتَسَلَ فِی کُلِّ یَومٍ مِنهُ خَمسَ مَرّات أکَانَ یَبقی فِی جَسَدهِ مِن الدّرنِ شَیءٌ؟ قُلتُ: لا. قَالَ: فَإنَّ مِثلَ الصَّلاةِ کَمِثلِ النَّهر الجَارِی کُلَّما صَلّی صَلاة کَفَرَت مَا بَینَهُما مِنَ الذُّنُوبِ
اگر در کنار خانه شما نهری باشد و در روز پنج نوبت خود را در آن شست و شو دهید، آیا در بدن شما چیزی از آلودگی ها می ماند؟ هرگز! (انسان از آلودگی پاک می شود) نماز نیز مثل نهر جاری و روانی است که هرگاه بر پا می شود گناهان را می شوید و از بین می برد.

وسائل الشیعه، ج ۲، ص ۷

۳۴٫  قُم فَصَلِّ فإنَّ فِی الصَّلاهِ شِفاء
بر خیز و نماز به جا آور! پس همانا در نماز شفا است.

جامع احادیث الشیعه، ج ۴، ص ۲۸

۳۵٫ الصَّلاة کَفّارَةُ الخَطایا ثُمَّ قَرَأَ: ” إِنَّ الْحَسَنَاتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئَاتِ”
نماز کفاره گناهان می باشد. سپس آن حضرت این آیه را خواند که :"حسنات سیئات را از بین می برد".

تفسیر ابوالفتوح رازی، ج ۱، ص ۲۴۸

۳۶٫ نَوِّرُوا مَنازِلَکُم بِالصَّلاة و قَرائَةِ القُران
به خانه هایتان با خواندن نماز، و قرائت قرآن، نورانیت ببخشید.

کنز العمال، ج ۱۵، ص ۳۹۲، حدیث ۴۱۵۱۸


37.  مَا مِن صَلاةٍ یحضََر وَقتَها إلّا نَادی مَلَکٌ بَینَ یَدَیِ النّاسِ: أیُّها النّاس! قُومُوا إلی نِیرانِکُم الَّتِی أوقَدتُمُوها عَلی ظُهُورِکُم فَاطفَئُوها بِصَلاتِکُم
هیچ نمازی نیست مگر این که چون وقت آن فرا می رسد فرشته ای درپیش روی مردمان ندا می کند: ای مردم! برخیزید به سوی آتشی که بر پشت خودافروخته اید، تا آن را با نماز خویش خاموش کنید.

محجة البیضاء، ج ۱، ص ۳۳۹ 


38. إنَّ الصَّلاة تَأتِی إلَی المَیِّتِ فِی قَبرِه بِصُورَةِ شَخصٍ أنوَرِ اللَّونِ یُونِسُه فِی قَبرِه و یَدفَع عَنهُ أهوالَ البَرزَخ
نماز به صورت انسانی سفید چهره وارد قبر میت شده و با او انس می گیرد و وحشتهای برزخ را از اوبرطرف می کند.

لآلی الاخبار، ج ۴، ص ۱، الحکم الزاهره، ص ۲۸۳

۳۹٫ إذا أقامَ العَبدُ المُؤمِن فِی صَلاتِه نَظَرَالله – عزَّ و جلّ – إلَیه
وقتی بنده مؤمن به نماز می ایستد، خداوند سبحان به او نظر می کند.

وسائل الشیعه، ج ۳، ص ۲۱

۴۰٫ کَانَ رسُول الله (صلی الله علیه و اله) یَمسَحُ مَناکِبَنا فِی الصَّلاة و یَقُول: إستَوُوا و لاتَختَلِفُوا فَتَختَلِفَ قُلُوبُکم
رسول خدا (صلی الله علیه و اله) شانه های نمازگزاران را در نماز جماعت می گرفت و منظم می کرد، و می فرمود: مساوی و منظم باشید، نامنظم و جدا از هم نباشید که قلب های شما از یکدیگر جدا می شود.

جامع احادیث الشیعه، ج ۶ ، ص

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



[سه شنبه 1396-09-28] [ 10:25:00 ق.ظ ]





1 2 3 5 6

  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما